خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۱:۳۴   ۱۳۹۷/۵/۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت هجدهم

    بخش هشتم



    گفت : نگار اگر می دونستم ... ای وای ... چه دنیای عجیبی ...
    می دونین چرا من اینقدر شرمنده بودم ؟ چون وقتی از رو زمین بلندتون کردم احساس کردم عزیزترین کس من هستین ...
    باور می کنین این حس عجیب و باور نکردنی , تو وجود من موند ؟ ...
    هر شب خواب شما رو می دیدم ... با خودم مبارزه می کردم تا بالاخره آدرس شما رو پیدا کردم و چندین ماه هر کجا می رفتین میومدم ...
    ولی فکر می کردم نامزد دارین ...
    وقتی دیدم همیشه تنهایین , اومدم جلو ... اون شب من اتفاقی شما رو ندیدم ...
    منو می بخشی ؟
    گفتم : اگر بگم من با شما تو این مدت زندگی کردم , باور می کنین ؟
    منتظرت بودم ... ولی حالا پشیمونم ...
    من خیلی مشکل دارم , تو هم آلوده میشی ... و من اینو نمی خوام ...
    گفت : خواهش می کنم دیگه این حرف رو نزن ... منم مشکل دارم ... کی نداره ؟ ...
    از این دیدگاه بهش نگاه نکن ... اینکه چیزی که بین ما اتفاق افتاده , شاید برای اولین بار باشه و دیگه هم تکرار نشه ؛ چرا باید از دستش بدیم ؟ ...

    فکر نمی کنی دست خدا همراه ماست ؟ ... پس نترس , بهم اعتماد کن ...
    گفتم : اعتماد دارم که الان اینجام ... ولی نمی شه ...
    گفت : تو بگو نگار بیاد , هر چی باشه با هم حل می کنیم ... آخه ما با هم تصادف کردیم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان