خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۱:۲۵   ۱۳۹۷/۵/۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت نوزدهم

    بخش پنجم



    گفتم : به این آسونی نیست , از دستم خسته میشی ...
    با اشتیاق گفت : تا حالا چی از فکر من خوندی ؟ بگو شاید درست نباشه ...
    گفتم : شب اول می خواستی سوارم کنی , خجالت می کشیدی بگی ...
    گفت : خوب ... خوب , این درست ... دیگه ؟ ...
    گفتم : شماره تلفن , یادته ؟ البته اونجا احساس کردم که می خوای بگی ... الانم اینجا ...
    اول که نشستیم تو چی فکر می کردی که من گفتم هر طوری دوست داری بگو ؟ ...
    گفت : وای نگار , وقتی فکر کردم عاشق تو هستم و چه طوری بهت بگم ؟ ... آی خدای من , باورم نمی شه ...
    نگار اگر از این جریان فیلم بسازن کسی باور نمی کنه راست باشه ... آخ , خیلی جالب شد ... عجب ... خیلی عجیبه ...
    گفتم : حالا بگو من برای صادق چیکار کنم ؟
    گفت : بذار من از این شوک در بیارم ... الان نمی تونم فکرم رو جمع و جور کنم ...
    گفتم : پس ببین من چه حالی دارم ... زندگی برام سخت شده ...
    گفت : اتفاقا من این طور فکر نمی کنم ... خیلی هم خوبه ولی نگار لطفا به کسی نگو , من بدونم و تو ...
    گفتم : خاله ثریا می دونه ...
    گفت : به کسی نمی گه ؟
    گفتم : اون برعکس مامانمه , راز نگه داره ...

    حالا بگو چی به فکرت می رسه ؟ برای صادق می گم ...
    گفت : والله به نظر من باهاش حرف بزن ... نمی شه که به روی خودت نیاری ...

    اون خونه رو که بلدی ؟ برو اونجا ... خودم می برمت ... وقتی اومد بیرون , جلوشو بگیر ... وگرنه انکار می کنه و بعدم پنهونکاری و دیگه دستت به جایی بند نیست ...


    حالا هر دو هیجان داشتیم ... از اینکه یک حس مشترک به طور عجیب و باورنکردنی ما رو سر راه هم قرار داده بود ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان