خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۱:۵۶   ۱۳۹۷/۳/۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت شصت و نهم

    بخش اول



    سرمو خم کردم و گفتم : سلام , من باید بچه ها رو ببرم جایی ... شما برو , من خودم میام ...
    پیاده شد و با یک لبخند گفت : سلام به شما بانو ... سوار شین خودم می برمتون , هر کجا بخواین ...
    گفتم : آخه من که گفتم خودم میام , چرا شما زحمت کشیدین ؟
    درو باز کرد و به بچه ها گفت : سوار شین بچه ها , لیلا جونتون می خواد تا آخر شب تعارف کنه ...
    دخترا به من نگاه کردن ...
    گفتم : باشه , چیکار می شه کرد ؟ برین بالا بچه ها ...

    خودمم جلو سوار شدم ولی هیجانی که تو وجودم به پا شده بود , برام انکارناپذیر بود ...

    قبلا این احساس رو تجربه نکرده بودم و با هیجانات قبلی فرق داشت ... وقتی اونو می دیدم داغ می شدم ، قلبم تو سینه می کوبید و به نفس نفس زدن می افتادم ...
    پرسید : خوب ؟
    گفتم : چی خوب ؟
    با خنده پرسید : بچه ها رو کجا می بردی ؟

    گفتم : آهان ... اون ... خیاط خونه ... نه نه ... اول می رم پارچه فروشی ...
    بالاتر از توپخونه , دست راست یک پارچه فروشی هست , اونجا ... بعدم می ریم نزدیک خونه ی خاله یک خیاط خونه , بهتون نشون می دم ...
    ببخشید , زحمتون می شه ...
    گفت : نه , چه زحمتی ...حاضرم تا آخر عمر , راننده ی شخصی شما بشم ... فقط کافیه امر کنین ...

    راستی راننده ی شخصی نمی خواین ؟
    گفتم : چرا ... ولی اگر بگیرم , اول باید  خوش اخلاق باشه ... دوم , نه زود قضاوت کنه و نه زود عصبانی بشه ... مخصوصا وقتی مطمئن نیست ...
    گفت : هنوز از دلتون بیرون نیومده ؟ ... من که معذرت خواستم ...
    پرسیدم : شما می دونین انیس خانم با من چیکار داره ؟
    گفت : هم آره هم نه , چون اختیار زبون انیس الدوله دست من نیست ... ولی می دونم که خیلی نرم شده , دیگه مخالفت نمی کنه و قرار به زودی بیام خونه ی خاله تون ...

    و یک اشاره به عقب کرد که جلوی بچه ها نمی تونه حرف بزنه ...
    گفتم : آقا هاشم به نظر من صبر کنین ... عجله ای در کار نیست , بذارین تو وقت مناسب ... بعضی کارا مثل همین موضوع ما , با عجله درست نمی شه ...
    گفت : نمی تونم مامان بزرگ ...
    و قاه قاه خندید و ادامه داد : یک وقتا یک طوری حرف می زنی که انگار مادربزرگم داره حرف می زنه ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان