خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۰۱:۵۰   ۱۳۹۷/۳/۱۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت هفتاد و یکم

    بخش چهارم



    گفتم : سی و دو تا اول ... نه تا دوم ...

    و دست کردم تو کیفم و اسم و مشخصات اونا رو درآوردم و کوبیدم رو میز ...
    سخت عصبی بود و شخصیت واقعی خودشو نشون می داد ...

    با حرص اونا رو برداشت و نگاه کرد و گفت : اوووو , تعدادشون هم که زیاده ...
    رئیس یک طوری به من نگاه کرد که انگار اونم باورش شده بود وزیر پشت منه ...
    وقتی عصبانیت کفایی رو دید , گفت : حالا سخت نگیرین , حتما آقای وزیر چیزی می دونستن که دستور دادن ...
    کفایی رفت پشت میزش نشست و داد زد " خانم آملی ... بیا ببینم این کلاس بندی ها کجان ؟ ...
    باید یک کلاس دیگه تشکیل بدیم برای بچه های پرورشگاه ...
    بلند شدم و دستم رو زدم رو میز و تو صورتش گفتم : ببخشید , باید قاطی بچه ها باشن ...
    کسی نباید بفهمه این بچه ها از کجا اومدن ... معمولی و بی دردسر درس می خونن , لطفا خانم کفایی ...
    بعدم اونا حرومزاده نیستن چون بیشتر شون پدر و مادر های فقیر دارن یا تو زندان هستن ...

    ولی من به شما تعریف حرومزادگی رو می گم ...
    مرادی گفت : لیلا خانم , خودتون رو کنترل کنین ...
    گفتم : حرومرزاده به کسی میگن که درد رو نشناسه و نفهمه یک بچه ای که از آغوش پدر و مادرش محروم شده , نیاز به محبت داره نه ستمگری ...
    به کسی میگن که ریا کار و  مال اندوز باشه ...
    یعنی ذاتش خراب باشه ...

    نه به یک بچه ی معصوم و پاک ...
    حالا بنویسین خانم کفایی ...

    حامی این بچه ها , انیس الدوله و وزیر هستن ... کسی از گل بالاتر بهشون بگه با من طرفه ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان