خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۱:۴۸   ۱۳۹۷/۳/۳۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت نودم

    بخش دوم



    هاشم زیر لب فحش می داد ...
    گفتم : هاشم نکن , این راهش نیست ... تو برادرشی , اگر درکش نکنی نمی تونه ترک کنه ...
    ببین حالش بده , بذاریم عذاب بکشه ؟ ...
    آذر گفت : راست میگه داداش ... تو رو خدا فقط امشب رو بهم بدین , از فردا قول می دم ترک کنم ... 
    دست آذر رو گرفتم و گفتم : می تونی راه بیای ؟ ...
    بلند شد ولی احساس کردم سختشه ...
    گفتم : هاشم ؟ لطفا ...
    در حالی که چشم هاش پر از اشک بود و بغض شدیدی گلوش گرفته بود , اومد و بغلش کرد و بردیمش تو اتاق ...
    علیخان هم اومد ...
    گفتم : من تنهاتون می ذارم ... لطفا نذارین بخوابه تا غذا نخورده ... حالش که بهتر شد صدام کنین ...


    بعد رفتم سراغ انیس خانم ... از تخت پایین نیومد بود و اونقدر گریه کرده بود که چشمش قرمز شده بود ...
    پرسید : لیلا چی شد ؟ آذر کجاست ؟
    گفتم : نگران نباشین , تو اتاق با علیخان هستن ... یک مدتی اینجا می مونن تا آذر خوب بشه ...
    هاشم گفت : چه فایده ؟ دوباره می ره تو اون خونه و شروع می کنه ... حتما در دسترسش بوده که استفاده کرده ...
    گفتم : برای اینم بعدا فکر می کنیم ...

    دوباره شونه های انیس خانم رو ماساژ دادم ... به شدت دلم براش می سوخت ...
    اونقدر شکسته و داغون بود که باورکردنی نبود این همون انیس الدوله ی مغرور و گردن افراشته باشه ...
    گفت : سرم درد می کنه ... یک کاشه کالمین بده من ... هر چند از گلوم نمی ره پایین ...
    هاشم گفت : من براتون میارم ...

    ( این قرص چهار گوش بود و حدود دو سانت و نیم قطر و حداقل نیم سانت ضخامت داشت ... )
    گفتم : شما بزنین تو آب , یکم نرم می شه راحت می ره پایین ...


    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان