خانه
405K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۲۳:۴۵   ۱۳۹۷/۴/۱۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت صد و یکم

    بخش سوم



    قابله می گفت : قدر این پری خانم رو بدونین , جون بچه و لیلا خانم رو نجات داده ...


    واقعا که گاهی انسان در مقابل حکمت خدا می مونه ...
    روزی که پری رو اینجا آوردم , نمی دونستم این اونه که جون من و بچه ام رو نجات می ده ...


    کمی بعد هاشم منو بغل کرد تا ببره تو ماشین ... بچه هم بغل انیس خانم بود ...

    همون طور پول از کیفش در میاورد و به همه پول می داد و در حالی که قربون صدقه ی اون می رفت , می گفت : شکل من و آرام شده ...
    من تو اتاقم خوابیدم و همه همون جا میومدن به ملاقاتم ...
    خیلی زود خاله و ملیزمان که هنوز باردار بود , اومدن به دیدنم ... و پشت سرشم آذربانو و آرام دخت ...
    شور و نشاط عجیبی بعد از مدت ها تو اون خونه حکمفرما شده بود ...
    بگو و بخند و برو بیا ...
    انیس خانم برای بچه دکتر آورده بود که مرتب ازش مراقبت کنه ...
    چون زود به دنیا اومده بود , ضعیف و زرد شده بود ...
    ولی این چیزی از خوشحالی اونا کم نمی کرد ...
    انیس خانم مهمونی می داد ...
    دو وعده ناهار حسابی به پرورشگاه داد و هر کاری از دستش بر میومد , می کرد چون خیلی خوشحال بود ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان