یک اشتباه جزیی 🌹
قسمت نهم
بخش اول
از صدای گریه ی کیارش بیدار شدم ...
مثل کوه , سنگین بودم ... بدنم درد می کرد و نمی تونستم از رختخواب بیرون بیام ...
خدای من مثل کابوس بود , یک خواب وحشتناک ... شایدم دارم خواب می ببینم ...
چرا اینطوری شد ؟
چرا زندگی به اون خوبی من اینطور از هم پاشید ؟ ...
دیگه بعد از اون کتکی که از مسعود خورده بودم , دلم نمی خواست تو صورتش نگاه کنم ...
باورم نمی شد روزی اون مثل وحشی ها به جون من بیفته و این طور بی رحمانه ولم کنه و بره ...
با هزار زحمت از تخت اومدم پایین ... صورتم رو تو آیینه نگاه کردم , از وحشت یک ناله ی کوتاه از گلوم بیرون اومد ...
پای چشمم سیاه شده بود ... دور لبم هم کبود و زخمی بود ... جای سیلی که خورده بودم , ورم داشت ... اصلا شکل آدمیزاد نبودم ...
دندون هام درد می کرد و گوشم هنوز سنگین بود ...
چطوری با کیارش روبرو بشم ؟ اون بچه ممکن بود از من بترسه و بفهمه که من کتک خوردم ...
بچه ای که سعی می کردم از هر تنشی دور نگهش دارم , حالا وسط این ماجرا خیلی صدمه می دید و غصه می خورد ...
اون شاهد همه چیز بود و درک بالایی داشت ...
رفتم سراغش ... بغلش کردم ...
فورا گفت : مامان صورتت چی شده ؟ دعوا کردی ؟
گفتم : نه پسرم , از تخت افتادم ... خواب بودم نفهمیدم , تو مواظب باش نیفتی ...
با مهربونی و آهسته دست کوچولوشو کشید رو صورتم و آه بلند از گلوش در اومد ... ساکت شد ولی غمگین و کسل بود ...
هوا تاریک شده بود و هنوز از مسعود خبری نبود ...
نمی دونستم اگر اومد باهاش چطور روبرو بشم ؟چی بهش بگم؟ ... نکنه دوباره منو بزنه ؟ ...
هر چی فکر کردم چمدون ببندم از اون خونه برم , دلم راضی نشد ...
فکر می کردم باید بمونم تا بی گناهیم ثابت بشه ... اینطوری رفتنم به ضررم می شد ...
تازه می ترسیدم مسعود دنبالم نیاد و مثل فرح بشم ...
فکر می کردم وقتی اومد می رم تو اتاق کیا و بیرون نمیام ... اونقدر باهاش قهر می مونم تا به اشتباهش پی ببره ...
تلویزیون رو روشن کردم و کیارش رو نشوندم پای کارتون ...
یک چای درست کردم تا گلوی خشک شده ام کمی نرم بشه ...
ولی چرا دروغ بگم , با اینکه نمی خواستم , ناخودآگاه همه ی حواسم به در بود که کی مسعود از در میاد تو ...
آهسته خرابکاری های اونو جمع کردم ... یک تی کف اتاق کشیدم و بازم منتظر شدم ...
ولی خبری نشد ...
شام کیارش رو دادم و خوابوندمش و روی مبل رو به در تا نزدیک صبح نشستم ...
با هر صدایی از جا می پریدم ...
امیدوار بودم بیاد ولی نیومد ...
ناهید گلکار