بهزاد لابی :
نخیر مثل اینکه شما جدی نگرفتید قضیه رو! تقدیر مانیا و همه ملکه ها و شاهزاده ها از قبل نوشته میشه.
قبله عالم بر خلاف نظر وزیر اعظمش، پسرش رو به دل دریا میسپره به دلیل خوابی که دیده بود و فکر میکرد علیه ش کودتا میکنه
پسرش بزرگ میشه و به دلیل استعداد ذاتی فوق العاده ای که داشته به ارتش لابیستان میره و خیلی زود پیشرفت میکنه
وقتی فرمانده ارتش بوده روزی گروهی رو که در کمین دختر وزیر اعظم بودن شناسایی میکنه و درست لحظه ای که اونا میخواستن بهش سو قصد کنن از راه میرسه و همه شون رو میکشه و دختر وزیر اعظم رو نجات میده
بعد دختر وزیر اعظم ازش میخواد که به اون روش دفاع از خودش رو یاد بده
بعدش عاشق هم میشن و میخوان با هم ازدواج کنن که قبله عالم باخبر میشه و بعد از اینکه این فرمانده ارتش رو از نزدیک میبینه متوجه میشه که پسر خودشه
و روز عروسیشون اون رو ولیعهد خودش میخونه و با ملکه آینده میرقصه
چند سال بعد قبله عالم از دنیا میره و مراسم باشکوهی براش میگیرن و به زودی قبله عالم جدید رو معرفی میکنن و ملکه لابیستان هم دختر وزیر اعظم خواهد شد
آفرررییییییییییییییییین بهزاد ...جدا لذت بردم از افسانه پردازیت...میتونی ی پا فردوسی باشی برای خودت...بجای لابی باید بت بگیم بهزاد دوسی...جز قسمت غم انگیز آخر داستانت کهباید حذف بشه بقیش بینظیر بود