۱۶:۴۵ ۱۳۹۳/۶/۴
امير خبر ندارد كه روزي صد بار به او خيانت ميكنم. وقتي كه زير شلواري اش به همان حالتي كه درآورده وسط اتاق است، وقتي توي جمع آنقدر سرش شلوغ است كه متوجه من نيست، وقتي سير شده و يادش مي افتد كه منتظر ما نمانده است. وقتي مرا علت ناكامي هايش به حساب مي آورد، وقتي زن ديگري را به رخ من ميكشد، وقتي كه مي تواند از هر چيزي به تنهائي لذت ببرد. وقتي كه تنهايم ميگذارد به او خيانت مي كنم.
پرنده من - فريبا وفي