۱۲:۲۵ ۱۳۹۳/۹/۱۸
دلم میخواهد بخوابم. دلم میخواهد دیگر به هیچچیز فکر نکنم. خستهام. چهطوری بگویم؟ پیرم. موشی دارد گوشهی تُشک را میجود. این حوالی یک گربه بود. صدایش را میشنیدم. از وقتی سرد شده پیدایش نیست. فردا میروم بیرون و چندتا تله میخرم. گربهی همسایه را هم خبر میکنم. بهقولِ آقای حیدری «هر دردی چاره داره. صبر میخواد و استقامت. بالأخره فتح با ماست.»
گلی ترقّی _ خوابِ زمستانی