خانه
102K

رمان ایرانی " این من و این تو "

  • ۲۳:۳۳   ۱۳۹۶/۱/۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان این من و این تو


    قسمت هجدهم

    بخش پنجم



    رعنا رفت جلو و گفت : بله من جواب آزمایشم رو می خواستم به من ندادن ...
    گفت : همراهی دارین ؟
    من رفتم جلو گفتم من هستم .

    پرسید : باید از اقوام نزدیک باشین ...
    گفتم : من نامزدش هستم ...
    گفت : باشه پس بفرمایید اتاق دکتر افشین ...

    رعنا گفت : منم می خوام برم ...
    گفت : شما منتظر باشین صداتون می کنن ...

    به رعنا گفتم : تو بشین من الان میام ...
    با اون خانم رفتم به اتاق دکتر ...
    بلند شد و با من دست داد و گفت : شما چه نسبتی با بیمار دارین ؟
     گفتم : من نامزدش هستم مشکلی پیش اومده ؟

    گفت : پدر و مادر شون هم اگر باشن بهتره ...
    گفتم : پدر و مادرشون اینجا نیستن میشه زودتر به من بگین چی شده ؟
    گفت : ببنین دلم نمی خواست من این حرف رو به شما بزنم ... ولی چون واقعا دیر شده و همین الانم معالجه ی ایشون عقب افتاده و هر چی زودتر تحت درمان قرار بگیرن ...
    باید به شما بگم ... یعنی این طوری بگم همین الان از یک ساعت بعد بهتره ...
    گفتم : تو رو خدا آقای دکتر رک و راست به من بگین مریضی رعنا چیه ؟
     گفت : ایشون سرطان خون دارن ... شما چطور تا حالا متوجه نشدین ؟ ...

    اینهمه مدت اون دختر ابراز ناراحتی می کرده هیچ کس نبوده نگران اون بشه و ببرتش دکتر تا اینقدر دیر نشه ؟ 




     ناهید گلکار

    ویرایش شده توسط *** نازمیـــن *** در تاریخ ۵/۱/۱۳۹۶   ۲۳:۴۳
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان