خانه
117K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۷:۲۷   ۱۳۹۷/۴/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت دوم

    بخش اول



    یک مرد جوون با ریش پروفسوری , قد بلند و خوش هیکل , با شلوارک و تی شرت آستین حلقه ای درو باز کرد ...
    تا چشمش افتاد به من , رفت پشت در ... طوری که فقط سرش پیدا بود , گفت : سلام ...
    سرمو انداختم پایین و گفتم : سلام ... ببخشید مزاحم شدم , میشه بگین شایان بیاد ؟
    گفت : ای وای , شما ببخشید ... فکر نمی کردم یک خانم پشت در باشه , معذرت می خوام ... چشم , الان صداش می کنم ...
    شایان جان ... آقا شایان ... بیا مامانت اومدن دنبالت ... نمی فرمایید تو ؟
    گفتم : نه , ممنون ... ببخشید مزاحم شما هم شدیم ...
    گفت : نه بابا , چه مزاحمتی ؟ به من کاری نداشتن , درس می خونن ... مثل اینکه این آقا شایان شما خیلی درس خونه ...
    گفتم : خوب بله , کاراشو خودش انجام می ده ...


    شایان و دوستش اومدن ...
    دستشو گرفتم و گفتم : تشکر نمی کنی ؟
    شایان گفت : ممنون ...
    اون مرد در حالی که هنوز سرش از پشت در معلوم بود , گفت : شایان جان , با اجازه مامان بازم بیا اینجا ... خوشحال میشم ... شاید به هوای تو , فرهاد هم درس بخونه ...
    فرهاد گفت : بابا , من درس نمی خونم ؟
    گفت : نه پسرم , نمی خونی ...

    و با یک خنده  به صورت من نگاه کرد و چشمک زد ...
    منم خنده م گرفت و دستی کشیدم به سر فرهاد و گفتم : عزیزم , بابا شوخی می کنه ... اگر نمی خوندی که الان کلاس دوم نبودی ...
    شایان , با دوستت خداحدافظی کن ... با اجازه شما ...

    و راه افتادم که برم ...
    بلند گفت : من امیرم ...

    برگشتم نگاهش کردم و گفتم : خوشبختم ...
    گفت : نمی خواین اسمتون رو بگین ؟ ...
    گفتم : ان شالله یک وقت مناسب که پشت در نبودین ... خدا نگهدار ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان