خانه
117K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۷:۴۹   ۱۳۹۷/۴/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت دوم

    بخش هشتم



    مرتضی از زیر دستش فرار کرد و رفت ...
    من رفتم ببینم چه خبر شده ...
    صاحبخونه و امیر , همسایه بالا , و آقا و خانم حقایقی پشت در بودن ...
    از خجالت نمی تونستم سرمو بلند کنم ... دلم می خواست آب بشم و تو زمین فرو برم ...
    امیر از همون دور به من نگاه کرد ... به بابا گفت : ببخشید , فکر کردیم براتون اتفاقی افتاده ...
    رفتم جلو و در حالی که صورتم خیس اشک بود , گفتم : ممنون , ببخشید سر و صدا اذیتتون کرد ...
    امیر گفت : شما خوبین ؟ صدمه ندیدن ؟
    گفتم : نه , بابام با شوهرخواهرم حرفش شد ...
    مامان اومد جلوی من و گفت : مرسی , بفرمایید خونه ی خودتون ... تموم شد دیگه ...

    و درو محکم بست ...
    خندان در حالی که گریه می کرد , به مامان گفت : آخه چرا گفتی ؟ مگه قرار نبود نگار باهاش حرف بزنه ؟ شما چرا دخالت کردی ؟ من از شما خواستم یا از نگار ؟ ...
    دستم رو گذاشتم روی زانوم و خم شدم و گفتم : تو رو خدا ساکت ...
    آخه چرا شما آبرو سرتون نمی شه ؟
    صداتون رو بیارین پایین ...
    مامان بازم حرف منو نشنید و گفت : نگار مادر توست یا من ؟ من می دونم چی صلاحه  ... خوب شد , حقش بود ...
    دیگه از این به بعد حساب کار دستش اومد ...
    حالا ببین , یک روز از من تشکر می کنین ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان