خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۰:۳۷   ۱۳۹۷/۴/۲۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت نهم

    بخش اول



    در حالی که درو می بستم , گفتم : نه ممنونم , من امشب کار دارم ...
    با اعتراض گفت : پس چطوری آشنا بشیم ؟ ... نگار اجازه بده ساعت هشت بیام دنبالت , یک جای خوب می ریم شام می خوریم و حرف می زنیم ...

    و دستشو به علامت خداحافظی تکون داد و رفت ...
    ذهنم بدجوری مشغول شده بود ... احساس می کردم گیر افتادم و چاره ای ندارم ...

    ولی من اصلا آمادگی چنین کاری رو نداشتم ... اون یک پسر داشت که مسئولیتش برای من سنگین به نظر میومد و ظاهرا نمی تونستم باهاش کنار بیام ...
    بعد از زنگ اول , سحر پریشون اومد سراغم و گفت : خانم باید با شما حرف بزنم , تو تلفن نمی تونستم بگم ...
    دستشو گرفتم و با هم رفتیم یک جای خلوت ...
    گفت : خانم من یک اشتباه کردم ... کار بدی بود ... همه چیز به هم ریخته , زندگیمون داغون شده ... الانم از خونه اومدم بیرون که شاهد نباشم ...
    گفتم : وای , خدای من ... زود باش بگو چیکار کردی ؟
    گفت : بابا از دستم عصبانی بود و هی سرزنشم می کرد که چرا از خونه فراری شدم و به برادرش توهین کردم ...
    همش سرم داد می زد تو حق نداری به خانواده ی برادر من بی اعتنایی کنی ...
    منم اختیارم رو از دست دادم و بهش گفتم ...

    وای خانم , نمی دونی حالا قیامتی به پا شده ...
    دیشب رفت در خونه شون و دعوا کردن ... دیگه همه فهمیدن ... آبروم رفت ...
    هیچ کدوم تا صبح نخوابیدیم ...
    بابا هنوزم آروم نشده ... تا حالا ندیده بودم گریه کنه و اینقدر عاجز به نظر بیاد ...
    به خدا خانم پشیمون شدم که گفتم , ولی دست خودم نبود ...

    حالا چی میشه ؟ شما می تونین بیاین باهاش حرف بزنین ؟ ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان