خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۷:۰۰   ۱۳۹۷/۴/۳۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت شانزدهم

    بخش دوم



    اما شنیدم که خانم حقایقی ازش می پرسید : چی شده آقا امیر ؟ اتفاقی افتاده ؟ ...
    صدای امیر نیومد ...
    ولی خانم حقایقی در خونه ی ما رو زد ...

    بازش کردم ...
    هنوز چاقو دستم بود ... وحشت زده شد و گفت : وای خدا مرگم بده , کاری باهات کرد ؟
    چاقو رو پرت کردم کنار دیوار و گفتم : نه خانم حقایقی ...
    من اینطوری فکر کردم و ترسیدم ... اومده بود چیزی بپرسه , با مامان کار داشت ...
    من تنها بودم , ترسیدم ... بیچاره رو هم ترسوندم ...
    گفت : وای قلبم ... خدا رو شکر ... خوب کاری کردی مادر , آفرین ... به هیچ کس اعتماد نکن ...

    ولی خداییش آقا امیر خیلی مرد خوبیه , بدی ازش ندیدیم ...
    گفتم : بله , می دونم ... چون برای یکی از شاگردام اتفاق افتاده بود , من ترسیدم ... اشتباه کردم ... ببخشید شما رو هم نگران کردم ...
    گفت : آخه مامانت می گفت با آقا امیر نامزد کردین , چی شد پس ؟
    گفتم : همچین خبری نبود ... مامانم اینطوری دلش می خواد ولی من قبول نکردم ... شما بفرمایید ... بازم ببخشید که مزاحم شدم ...


    هنوز دست و پام می لرزید ...
    این صحنه ی رو برو شدن با امیر رو من تو بیمارستان دیده بودم و بعد از این همه مدت , تکرار شده بود ...
    دیگه نمی تونستم این حس رو دست کم بگیرم ... باید می رفتم پیش یک روانشناس و با یکی حرف می زدم ...


    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان