خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۲۱:۴۷   ۱۳۹۷/۳/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت هشتاد و چهارم

    بخش هفتم



    هاشم گفت : لیلا , مراقب باش ...
    زن گفت : به خدا من خطری ندارم ... نه بدکاره م , نه معتاد ...
    گفتم : نه عزیزم ... منظورش این نبود , بهت برنخوره ... بچه ها شپش داشتن , اینجا هم پرورشگاهه و باید مراقب باشیم ... خودت می دونی , یک دونه بیفته همه جا رو می گیره ...
    حیرون به من نگاه کرد ... وای خدا ... اونقدر لاغر بود که فکر می کردم اگر یک چیزی برداره مچش می شکنه ...
    هاشم گفت : می خوای چیکار کنی ؟
    گفتم : تو برو , حواسم هست ... نباید این حرف رو جلوش می زدی ...
    گفت : می دونی که , تو حق نداری غریبه ببری تو پرورشگاه ...
    گفتم : یک کاریش می کنم , الان نمی تونم این زن رو ول کنم ...
    هاشم رفت و من در حالی که بازوی اون زن رو گرفته بودم , رفتیم تو حیاط پرورشگاه ...
    گفتم : فرشته وقتی خوب بشه , میاد اینجا ... شاید پسرتم آوردم , پیش خودت باشه ... ولی الان چیزی نگو ... من خودمم نمی دونم باید چیکار کنم , ولی نمی تونم تو رو به این حال ول کنم ...

    ناراحت نمی شی اول تو رو بازرسی کنیم ؟
    نگاهی عاجزانه به من انداخت و گفت : نه خانم جان , خدا خیرت بده ...

    بردمش تو دفتر و غازی که سلطان جان داده بود رو از کیفم در آوردم دادم بهش و گفتم : عزیزم اینو بخور تا من برگردم ...

    و خودم رفتم سراغ زبیده ...
    چشمم که به اون افتاد , بغضم ترکید از این نابرابری و اختلافی که بین مردم بود ...

    حیرون بودم و نمی دونستم این بی عدالتی به دست کی سر این مردم بی گناه اومده ؟ ...
    زبیده ترسیده بود و منو بغل کرد و پرسید : با آقا هاشم دعوا کردی ؟
    گفتم : نه ... نه ... بیا بریم یک زنی اونجاست , ببین لباسش و بدنش شپش نداشته باشه ... بعد هم ببرش حموم ... من یک دست لباس بهش می دم ...
    قدش از من کوتاه تره ولی فکر کنم لباسم بهش بخوره ...
    فقط خدا کنه چیزی نداشته باشه ...
    پرسید : اون کیه ؟ لیلا خانم اینجا پرورشگاهه ؛ ما اجازه نداریم کسی رو بیاریم اینجا ... خودتون می دونین که ... اگر خلافکار باشه یا یک بلایی سر بچه ها بیاره , ما مسئولیم ...
    گفتم : زبیده جان فعلا چاره ای نیست , زن بیچاره جایی نداره بره ... بذار شکمش سیر بشه , یک فکری می کنم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان