خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۳:۰۱   ۱۳۹۷/۳/۲۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت هشتاد و پنجم

    بخش چهارم



    غیر از اوضاع نابسامانی که پیش اومده بود , بیچاره پری هنوز تو حموم بود ...

    زبیده اصلا قدرت تصمیم گیری نداشت ...
    فقط به شکایت های اون زن گوش می داد و منتظر من بود ...
    وقتی وارد حموم شدم , زد زیر گریه و گفت : شما داری با من چیکار می کنین ؟
    لباسم رو که سوزوندین ... سرم داره می سوزه , آتیش گرفتم ...

    تند تند آب ریختم رو سر اون بنده ی خدا ... ولی تمام سرش تیکه تیکه قرمز شده بود ...

    همین طور که سرشو می شستم , پا به پای اون گریه می کردم ...
    گفتم : آخه زن , دیدی که سرت می سوزه چرا نشُستی ؟ ... آب که بود ...
    گفت : چه می دونم چیکار کنم ؟ به من گفتن شما باید بیای ...


    مدتی بعد همه چیز رو سر سامون دادم و سر پری رو تو اتاق زبیده , مرهم مالیدم ...

    شام بچه ها رو ساعت شش دادیم ...
    پری رو سپردم به زبیده و آماده شدم تا هاشم بیاد ... می خواستم یک سر به خاله بزنم ...
    ساعت هفت و نیم شد و اون نیومد ...

    به یدی سفارش کردم اگر آقا هاشم اومد , بگو : بیاین خونه ی خاله ، دنبال من ...
    وقتی رسیدم خونه ی خاله , دیدم تنها گوشه ای نشسته و برخلاف همیشه که شاد و شنگول بود , زانوی غم بغل گرفته ...
    دل هر دومون از دنیا خیلی پر بود ...

    منو که دید دست هاشو باز کرد و گفت : اومدی الهی فدات بشم ؟ ...
    با دلِ تنگی که داشتم , خودمو تو آغوشش جا دادم و سرمو گذاشتم روی سینه اش ...

    محکم منو گرفت و چندین بار بوسید ...
    هر دو بدون اینکه حرفی بزنیم , اشک ریختیم ...
    پرسید : هاشم کو ؟ نیومده ؟
    گفتم : نه ... دیر اومد , منم خودم اومدم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان