گندم زارهای طلایی 🌾🌾
قسمت نود و هشتم
بخش پنجم
گفت : یک چیزی بهت بگم هیچ وقت یادت نره ... مردا , زن قوی دوست ندارن ...
هر موقع توانایی زنشون رو بیشتر ببینن , مردیشون به خطر میفته ...
خوب ناخودآگاه ضعف های اونا رو چه درست چه غلط , به رخشون می کشن ...
تحقیر می کنن و داد و بیداد راه میندازن ... حتی اگر حرف حق بخوان بزنن طوری بهت میگن که ناراحتت کنن ...
تو هم زیادی قدرت نشون می دی ...
ببین وقتی که مردا می تونن یک کاری برای زنشون بکنن و قدرت خودشون رو نشون بدن چقدر مهربون میشن !
اون وقت تو رو می برن بالا , به اندازه ای که افق دید خودشون هست ...
و وقتی زن قدرت نمایی می کنه , اون وقته که از همون جا پرتش می کنن پایین تا بدونن که رئیس کیه و اختیار زندگی دست کیه ...
زن پرقدرت که سیاست نداشته باشه , خوشبخت نمی شه ...
یا حداقل با مردش رابطه ی خوبی نمی تونه برقرار کنه ...
اینو تو سرت فرو کن ... اگر عشق اونو برای همیشه می خوای , کار خودتو بکن ولی دائم ازش بپرس چیکار کنم ؟ ... این کار درسته یا غلط ؟ ... اجازه می دی ؟
بذار مردیش حفظ باشه ...
اونم با غرور بهت اجازه می ده و از اینکه ازت حمایت می کنه , راضیه ...
از من پرسیدی لجبازی یا نه ؟ ...
آره قربونت برم , تو لجبازی ...
لج می کنی تا کاری رو که می دونی درسته , انجام بدی ... لج می کنی می خوای همیشه درستکار باشی و مهربون ...
پس یک چیزایی رو رعایت کن ...
اونم مرده و خودشم نمی دونه که داره تو رو اذیت می کنه ... باور کن ... وگرنه این موقع صبح تو این سرما نمیومد اینجا ...
معلوم میشه بدون تو خوابش نبرده ...
تازه با خودت فکر کن اینقدر که از اون توقع داری بی عیب و نقص باشه , خودت هستی ؟
اصلا تو به عنوان یک زن برای اون چیکار می کنی ؟ ... ناهار و شام بهش می دی ؟ یک لباسشو می شوری ؟
والله برای پرورشگاه رفتن خوب داره قربون صدقه ی تو می ره ...
گفتم : خاله پس ما چی ؟ ما که زنیم باید سیاست داشته باشم و اونا هر کاری دلشون می خواد بکنن ؟ ...
دفعه قبل قسم خورم که اگر این بار به من توهین کرد , نبخشمش ... حالا نمی تونم رو حرف خودم حرف بزنم یا نه ...
اگر باز منو خواست , بگین لیلا نمیاد ... دوست ندارم اینقدر توهین بشنوم ...
خاله گفت : داری دیگه حرف زیادی می زنی ...
ناهید گلکار