۱۱:۰۷ ۱۳۹۳/۶/۳۱
با مزه آن که روزی که من عاشق شدم،موبایل اختراع نشده بود.و تنها وسیله ی زلف گره بستن با معشوق،کاغذ بود و من همان شب را بارها پاکنویس کردم.می خواستم برایشان نامه ای بنویسم،مقدور نبود.البته در منزل ما همیشه ی خدا کاغذ بود،قلم هم بود،ولی من خودم از فرط هیجان دست هایم را گم کرده بودم که برای نوشتن غیر از کاغذ و قلم باید دستی هم باشد که بنویسد:بسم الله الرحمن الرحیم،من عاشق شده ام.مرا ببخشید،گستاخی کردم و عاشق شما شده ام.می خواهم به وسیله ی این کاغذ از شما اجازه بگیرم.اجازه می فرمایید من گاهی خواب شما را ببینم؟ببخشید دست خودم نیست،آن چشم های محترمتان قلب ما را می لرزاند.
اجازه میفرمایید گاهی خواب شما را ببینم؟ - محمد صالح علا