۱۱:۴۱ ۱۳۹۳/۱۰/۱۵
مریم-شدو ستاره ⋆⋆|2352 |2147 پست
از لای نرده های بالکن نگاه کرد:بچه های نیمه لخت در حیاط کوچک خاکی بازی می کردند.یکی از آنها که روی شانه ی دیگری رفته بود، مسلما نقش موذن را بازی می کرد.چشمانش را کاملا بسته بود و به آهنگ میخواند: لا اله الاالله.کسی که او را بر دوش می کشید بی حرکت ایستاده بود و نقش مناره را بازی می کرد.دیگری که در خاک سجده کرده بود و زانو زده بود نقش مومنان را. بازی خیلی زود متوقف شد:همه میخواستند موذن باشند و هیچکس نمیخواست برج یا مومنان باشد."
خورخه لوئیس بورخس-داستان جستجوی ابن رشد