۱۰:۲۱ ۱۳۹۳/۹/۳
خب عزیزم !
راستش این پاسخ خیلی ریشه ای و طولانیه !
دلایل متفاوتی می تونه وجود داشته باشه تا یک مرد دچار این مشکل باشه و همینطور گاهی یک زن !
گاهی مردان از دید منطقی شرایط زندگی خودشون رو می سنجن . برای مثال فکر می کنن که هنوز برای یک نقش تاثیر گذار در ارائه یک تربیت به انسانی که بخشی از آینده و چرخه یک زندگی رو تشکیل میده ، اونقدری بزرگ و پخته نشدن !
گاهی مردان شراطی مالی و اقتصادی و حتی فرهنگی جایی که درش زندگی می کنند و کار می کنند رو نمی پسندن و داشتن بچه رو مشروط به تغییر شرایطشونت می دونن .
از طرفی یکسری که ریشه ای تر با این مسئله مشکل دارن ممکنه تجاربی از تقسیم عواطف بین خودشون و پدرشون رو داشتن که توسط مادر ناعادلانه تقسیم شد و آگاهانه یا ناآگاهانه دلشون نمی خواد که همسرشون توجهش رو بهشون با شخص سومی که مطمئن هستن 100% عزیزه تقسیم کنن با این حساب اول باید از استحکام جایگاه خودشون مطمئن بشن .
سابقه داشته که گاهی ریشه روانشناسی این ماجرا حتی به تنفر مرد از فرزند خودش رسیده که در این ظرایط ازدواج و بچه دار شدن یعنی فاتحه یک خانواده رو خوندن . این آدمها ممکنه مشکلات روحی مکمل این قضیه رو داشته باشن و در صورتیکه در صورتیکه درمان بشن باید روی آیندشون تازه فکر کرد !!!!
در ایران اونچه که اکثریت جمع مردانه ازش برمیاد از مسئولیت پذیری یک فرزند می ترسند و اکثرشون هم تا زمانی که ازدواج نکنند و زمانی نگذرونده باشن ( منهای عده قلیلی که همیشه عاشق بچه ان ) حس خوبی به بچه دار شدن ندارند .