خانه
102K

رمان ایرانی " این من و این تو "

  • ۱۵:۳۴   ۱۳۹۶/۱/۱۶
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    داستان این من و این تو


    قسمت بیست و ششم

    بخش سوم



     این تو ( مهسا ) :
    من تازه متوجه شده بودم که کسی نمی دونسته رعنا سرطان داره ...
    نمی دونم اون روز رو چطوری گذروندم ... خیلی ناراحت و عصبی شده بودم ... بیشتر از هر چیزی از خودم بدم میومد ...
    وقتی تعطیل شد دعا کردم اشتباهی ازم سر نزده باشه که فردا گندش در بیاد ...
    من با عجله خودمو رسوندم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز و با خدای خودم راز و نیاز کردم ...
    گفتم : تو با این همه بزرگی می دونی که هر کاری کردم دست خودم نبود منو ببخش نمی خوام رعنا طوریش بشه قول میدم و با تو عهد می بندم که حتی یک بار دیگه به صورت سینا نگاه نکنم ...
    تو فقط به خاطر همه‌ی زجرهایی که من توی زندگی کشیدم اونو نجات بده ... خواهش می کنم دیگه نذار عذاب وجدان هم داشته باشم ...
    از فردا هر روز حال رعنا رو از مهتاب و شیدا می پرسیدم ولی اصلا به بیمارستان نرفتم نمی خواستم تا اون بهبود پیدا نکرده سینا رو ببینم ...
    دل که دست آدم نیست ... مگه من خواسته بودم عاشق سینا بشم ...

    خدایا چرا این عشق رو تو دل من انداختی که با این زجر ازم بگیری ...

    نمی دونم و تو رو درک نمی کنم .... باشه هر چی تو بخوای ، فقط رعنا رو به سینا ببخش . بذار با هم خوشبخت بشن ...




    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان