داستان این من و این تو
قسمت سی ام
بخش اول
این من ( سینا ) :
و هر دو می دونستیم که چقدر اون بچه رو می خواستیم .
اون شب سارا اومد خونه ی ما ...
حالا اون دانشگاه می رفت ... صنایع غذایی دانشگاه تهران قبول شده بود و خودش خیلی خوشحال بود ولی چون توی بحران بیماری رعنا بود من کاری نتونستم براش بکنم ...
کتاباشو آورده بود که شب پیش ما بمونه ... اون خیلی با رعنا دوست شده بود ... و واقعا دلشون برای هم تنگ می شد ...
رعنا تا چشمش به اون افتاد جریان بارداریش رو گفت ...
سارا از خوشحالی پرید بالا و گفت : من دیگه عمه شدم ... سمیرا هم بارداره اومده بودم بگم خاله شدم تو گفتی عمه هم شدم ... وای چقدر خوشحالم ...
گفتم : سارا بس کن , شاید رعنا نتونه بچه رو نگه داره ... ما اصلا بچه نمی خوایم ... حالا زوده ... ان شالله دو سه سال دیگه توام عمه میشی ... حالا نه ...
رعنا گفت : دروغ میگه سارا ، من دلم بچه میخواد اگر دکتر هم بگه نمیشه اونو نگه می دارم ...
گفتم : عزیزم تو یک بچه ی مریض یا خدای نکرده ناقص می خوای چیکار ؟ دکتر هر چی گفت تو همون کارو می کنی ... اصلا مسئله ما نیستیم بچه مهمه . تو دوست داری یک بچه ناقص به دنیا بیاری ؟ راضی میشی ؟ حالا غیر از اون که جون خودت هم به خطر میفته ... حالا حرفشو نزن بذار تا فردا ....
من اینو گفتم ولی می دیدم که یواشکی رعنا مرتب در مورد بچه با سارا حرف می زنن .
از سارا خواهش کردم به اون امید نده ... بعید به نظر می رسه که رعنا آمادگی بچه دار شدن داشته باشه ...
فردا زنگ زدم به پرویز خان و گفتم : یکم دیر میام می خوام رعنا رو ببرم دکتر ...
نگران شد ؛؛ گفتم : چیزی نیست یک معاینه ی ساده اس حالش خوبه ...
سارا روتا نیمه ی راه رسوندیم و خودمون رفتیم پیش دکتر ...
می دیدم که دل تو دل رعنا نبود استرسش بیشتر شده بود و چشم هاش نشون می داد که بیقراره ... منم بودم ... ولی اون آسیب پذیرتر بود .
دکتر آزمایش ها رو نگاه می کرد و ما به اون خیره شده بودیم ...
مدتی اونا رو بررسی کرد و گفت : چی بگم والله ( و مکث طولانی کرد و ادامه داد ) : نمیشه تصمیم گرفت ... ببینین من هر چی که هست به شما میگم دیگه خودتون تصمیم بگیرین ... آزمایش شما لب مرزه ... یک وقت ممکنه برات مشکلی پیش بیاد ... شایدم رو بهبودی باشی و نیاد ... ولی پیشنهاد من اینه که ریسک نکنی و فعلا بچه رو فراموش کنی بهتره که کورتاژ بشی ... بازم میگم اگر نگهش داری باید همش تحت مراقبت باشی چون بعضی از قرص ها رو نمی تونی بخوری و جایگزین هم نداره ...
رعنا گفت : تورو خدا آقای دکتر کمکم کن بذار این بچه رو داشته باشم خیلی دلم می خواد . خواهش می کنم به خاطر اون سعی می کنم زودتر خوب بشم ... هر کاری شما بگین می کنم ... قول میدم ...
ناهید گلکار