خانه
38.7K

رمان ایرانی " یک اشتباه جزیی "

  • ۱۴:۴۹   ۱۳۹۶/۱۱/۲۳
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    یک اشتباه جزیی 🌹


    قسمت دوم

    بخش چهارم



    دو تا دستم رو فرو کردم زیر بغلش و از پشت به هم حلقه کردم و گفتم : الان خوبم دیگه , چیزیم نیست ... نگران نباش ...
    گفت : امشب من کیارش رو ندیدم , چرا اینقدر زود خوابوندیش ؟ نمی شه بیدارش کنی ؟

    ازش جدا شدم و گفتم: ضد حال ... نخیر , بدخواب می شه ...
    رفت طرف اتاق کیارش ... با تندی گفتم : مسعود , تو رو خدا بیدارش نکن ... خوب صبح ببینش ...

    با اعتراض راهشو کج کرد و گفت : دیکتاتور ...


    من مربی کودکستان بودم ...
    کیارش رو با خودم می بردم و میاوردم ... اون سه سال داشت و من و مسعود هفت سال بود ازدواج کرده بودیم ...
    اون روز وقتی از کودکستان اومدم , از همون جا تو تاکسی دیدم فرح بدون خبر پشت در خونه ی ما ایستاده ...
    نمی دونم چرا دل من از دیدن اون فرو ریخت ...
    اینو به فال بد گرفتم و با خودم گفتم : ای داد بیداد , هر چی هست یک بلایی که سر دو تامون اومده ...
    پیاده شدم ... کیارش رو گذاشتم زمین و دستشو گرفتم و رفتم به طرفش ...

    اومد جلو ... دیدم چشمش بازم گریونه ...
    روبوسی کردیم و گفتم : تو رو خدا فرح , پای منو به این ماجرا باز نکن ... من نمی خوام بدونم مسعود چیکار می کنه ...
    همین قدر که از قرض و طلب هاش خبر داشته باشم برای من بسه ...
    گفت : ساکت باش دیوونه , بیا بریم تو برات تعریف کنم ... باید ساعت سه تو رو خواب کنم تا بفهمیم  چه خبره ...
    کنجکاو شدم و کلید انداختم رفتیم تو خونه ...

    از پله ها که می رفتیم بالا , فرح کیارش رو بغل کرد و گفت : وای خاله , تو روز به روز سنگین تر میشی ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان