خانه
407K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۸:۰۶   ۱۳۹۷/۲/۱۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت چهل و هشتم

    بخش ششم



    آدرسِ روی پاکت , پرورشگاه بود ...

    گیج شده بودم ... پس چطور به دست انیس خانم رسیده ؟ ...
    داشتم فکر می کردم ببین چقدر قدرت داره ...
    از روی تاریخ , نامه ی اول رو باز کردم ...
    لرزش محسوسی به دستم افتاده بود که نمی تونستم اونو صاف جلوی چشمم نگه دارم ...
    از چیزی که ممکن بود نوشته باشه و اینقدر انیس خانم رو ناراحت کرده بود , می ترسیدم ...


    نوشته بود :
    اول سلام لیلا خانم ...
    امیدوارم که حالتون خوب باشه .. اگر از احوال من خواسته باشید , ملالی ندارم به جز دوری از عزیزانم ...
    خدا رو شکر خوبم ...
    تازه اینجا رسیدم و هنوز کاری رو شروع نکردم ... به نظرم کار سختی در پیش رو دارم که دوری از تهران و کسانی که دوستشون دارم , کارم رو سخت تر می کنه ...
    ولی شاید مدتی که گذشت برام آسون تر بشه , شما نگران من نباش ...
    اگر کاری داشتین با نامه به من اطلاع بدین از همین جا کمکتون می کنم ...
    در پایان , امیدوارم همیشه موفق باشید و اینو بدونین که من در کنارتون هستم ...
    ارادتمند هاشم ..

    با عجله , نامه دوم رو باز کردم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان