خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۰۲:۱۴   ۱۳۹۷/۲/۲۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت پنجاه و پنجم

    بخش دوم



    بلند خندید و گفت : واقعا ؟ تو این کارو کردی ؟
    گفتم : البته اونم با کاراش و ظلم هایی که به من کرد , واقعا چند بار منو تا پای مرگ برد ...
    یک بار با قاشق برای اینکه غذا رو سوزندم , پامو داغ کرد ... و یک بار برای اینکه علی برای من دف خریده بود , زغال کف دستم گذاشت ...

    و اونقدر کرد که بالاخره باعث مرگ علی شد ...
    شایدم منم مقصر بودم که به هیچ عنوان کوتاه نمی اومدم ...
    کسی نمی تونه منو وادار کنه کاری رو که نمی خوام انجام بدم , حتی اگر به ضررم باشه ...
    خاله م می گه تو خر ملایی , به مرگ خودت و ضرر صاحبت راضی هستی ...
    خوب , منم اینطوریم دیگه ...
    گفت : فکر می کنی من همچین قصدی دارم ؟ می خوام وادارتون کنم کاری رو که نمی خواین انجام بدین ؟
    گفتم : شما رو نمی دونم , ولی انیس الدوله در مورد من بی انصافی کردن ... و من کسی نیستم که در مقابل حرف زور , کوتاه بیام ...
    پرسید : مادرم با شما حرف زده ؟
    گفتم : خواهش می کنم در موردش حرف نزنیم , فقط لطف کنین از من دوری کنین ... چون ... چیز می شه ... آه ...
    من اصلا نمی دونم باید به شما چی بگم ؟ فقط سربسته ازتون می خوام بیخودی کاری نکنین مادرتون در مورد ما فکر بدی بکنه ... اینطوری من اذیت می شم ...
    گفت : هر کس هر فکری می خواد بکنه ... برای من , مهم شما هستین ... من قصد ندارم باعث اذیت شما بشم ولی نمی خوام ازتون دوری کنم ... اگرم بخوام هم نمی تونم , من قصد دارم از شما خواستگاری کنم ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان