خانه
406K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۶:۰۳   ۱۳۹۷/۳/۲۰
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت هفتاد و نهم

    بخش اول



    جوونی و بی خیالی چیزی نیست که گریبان همه ی ما رو نگرفته باشه ...

    نقطه های سیاهی تو زندگی ما هست که شاید تمام عمر براش افسوس بخوریم ...

    کاش کرده بودم , کاش نرفته بودم , و کاش بی خیالش نمی شدم ...
    کارایی که نه راه بازگشتی براش هست نه جبران ... فقط هر از گاهی از به یاد آوردنش پشتمون می لرزه ...

    و اون شب با فراموش کردن خانجانم و اینکه درد اونو ندیده گرفتم , این حسرت رو برای خودم به بار آوردم  ...
    در میون اون همه نگاه های تحسین آمیز غرق در غرور شدم و تنها به خودم فکر کردم ...
    اینکه از طرف خدا پاداش گرفتم و نابخردانه خودمو مستحق خوشبختی می دونستم که حاصل تلاش خودم بود ...
    دنیای کوچک یک زن شانزده ساله , منو از مادرم غافل کرد ...
    اون شب اصلا سراغش نرفتم و اونو ندیدم , تا موقعی که گریه کنان همراه خاله اومد و ما رو دست به دست داد و بدون اینکه حرفی بزنه منو به خدا و انیس خانم سپرد و رفت ...


    صبح با لذتی وصف ناشدنی از صدای خوندن پرنده ها که روی درخت های تنومند باغ که شاخه هاش تا  روی ایوون اتاق ما کشیده شده بود و سر و صدا راه انداخته بودن , از خواب بیدار شدم ...
    به محض اینکه تکون خوردم , هاشم با چشم های بسته , بازوی منو گرفت و گفت : بیدار نشیم , لیلا می ترسم خواب باشه و با بلند شدن ما همه چیز تموم بشه ...
    خندیدم و گفتم : خودتو نیشگون بگیر , اگر رویا باشه ازش میای بیرون ...
    دستشو انداخت رو سینه ی من و گفت : من حالشو ندارم ... بخوابیم ...

    گفتم : من باید برم پرورشگاه , به بچه ها قول دادم ...

    و همین طور که خودمو کشیدم کنار و از تخت اومدم پایین , ادامه دادم : منتظرم هستن ...
    گفت : یکم دیرتر بریم , چی میشه مگه ؟
    گفتم : گناه دارن ... می دونستن دیشب عروسی من بوده , چشم به راهن ... تو رو خدا بذار برم , تو بخواب ...
    گفت : باشه عزیزم , منم باهات میام ... مگه نباید داماد هم باشه ؟ ...
    گفتم : هاشم میشه از مادرت خواهش کنی میوه و شیرینی و غذاهای اضافه رو ببریم برای بچه ها ؟
    همین طور که خواب آلود از رختخواب بیرون میومد , گفت : باشه ... حتما ...
    اون همه زیاد اومده بود , می خوایم چیکار ؟



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان