خانه
405K

رمان ایرانی " گندم زارهای طلایی "

  • ۱۵:۲۹   ۱۳۹۷/۴/۸
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    گندم زارهای طلایی 🌾🌾


    قسمت نود و ششم

    بخش سوم



    وقتی اونا رفتن , تازه من متوجه ی انیس خانم شدم ... سرشو پایین انداخته بود و بغض گلوشو گرفته بود و با عجله رفت به اتاقش ...
    حال عجیبی داشت ... این زن چقدر می تونست خودشو کنترل کنه ؟
    وقتی می رفت , اصلا اون انیس خانم قبل نبود ... شکسته و داغون شده بود ...

    دلم خیلی براش سوخت ... معطل نکردم ... دنبالش رفتم ...
    زدم به در و باز کردم و گفتم : اگر می خواین دعوام کنین , بکنین ولی تنها تون نمی ذارم ...
    با دست اشاره کرد و گفت :  بعدا ... برو , الان می خوام تنها باشم ...
    احساس کردم از اونی که فکر می کردم , حالش خراب تره ...
    آهسته درو بستم ولی صدای ناله ی زنی رو شنیدم که سعی می کرد هم دردشو بیرون بریزه هم صداش در نیاد ...
    کاری که خیلی از زن ها می کنن و جز خودشون کسی دردشون رو نمی فهمه و اون می خواست آبرویی که براش در درجه ی اول اهمیت بود رو نگه داره ...
    یکم همین طور که دستگیره در تو دستم بود , اونجا موندم ... و چند قطره اشک از چشمم جاری شد ...
    تا وقتی صدای ناله ی انیس خانم تموم شد , نتونستم از جام حرکت کنم ...

    بعد رفتم پیش هاشم ...
    روی همون تخت سلطان نشسته بود و قلیون می کشید ... از پُک های محکمی که به اون می زد و با شدت دودش رو بیرون می داد , کاملا معلوم بود که هنوز دقش نخوابیده ...
    دکمه های پیرهنش کنده شده بود و رفته بود عقب و سینه اش پیدا بود ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان