خانه
9.97K

داستانکده دلداده

  • ۰۷:۳۵   ۱۳۹۷/۴/۲۲
    avatar
    کاربر فعال|1600 |833 پست

    فصل 2 قسمت 6

    زندگی پراز تلنگره تلنگرای کوچیکو بزرگ ...انسان ازوقتی به دنیا میاد تاموقعی که میمیره مثل یه سربازه سربازی با برنامه منظم سریه ساعت می خوابه سریه ساعت غذا میخوره و...همه آدما برای زندگی به یه سری برنامه هالازم دارن ...هر کس تودنیا یه وظیفه ای بر عهدشونه بعضیامیان تادل ما قرص شه بعضی از آدما مثل فرشته نجاتن.

    مابرای این در دنیاهستیمو برای این زندگی می کنیم...هر کس تودنیا یه وظیفه ای بر عهدشونه بعضیامیان تادل ما قرص شه بعضی از آدما مثل فرشته نجاتن.

    مابرای این در دنیاهستیم که زندگی خوبی داشته باشیم نه اینکه تاجایی که میتونیم فقط بخریم نه ماباید خوب زندگی کنیم وخوشحال باشیم به کسی ظلم نکنیم وگر هم برای کسی مشکلی پیش اآمد به اون کمک کنیم واصلا مهم نیست که کجابه دنیا آمده ایم و به کجا میرویم اگر میتونیم به دیگران کمک کنیم

    زندگی شکل خاصی نداره تو به اون شکلش میدی باافکارت پس شادو آگاهانه زندگی کن نه نا امیدو داغون گه گداری لازم است به خود بگوییم به جمع زنده های سرخوش خوش آمدی گاهی بهتراست برای تنوع هم شده از روال معمول زندگی خارج شویم

    چشماموباز کردم بارون می اومد همه تنم خیس بود یعنی از کی شروع به باریدن کرده که نفهمیدم وای چقد سرم درد میکنه هوا ابری بود ورعدو برقای وحشت ناکی میزد حتی نمیشد فهمید که خورشید داره طلوع میکنه یا غروب نشستم چیزی که میدیدم باور کردنی نبود من روی یه تیکه چوب بودم یه تیکه چوب شکسته پس قایق چی شد دلداده کجاست؟ نکنه خواب بود ؟نه خواب نیست من وسط دریاچی کار می کنم؟دلداده کو؟؟؟؟ماباهم سوار قایق شدیم اطرافم فقط آب بود دستم کبود شده بود وای خدا من کجام همه اطرافممو نگا کردم یا خدا دلداده کجاست؟؟؟ یاخدا کمک کن قایق کو ؟ منو دلداده که باهم بودیم هیچی از دیشب یادم نمیاد اینکه چی شد یاخدا دلداده کجاست نکنه بلایی سرش اومده باشه وای دلارا دوباره گند زدی یعنی کجاست این بچه؟؟ داشتم دیوونه میشدم از صداهایی که مدام تو سرم می چرخید

    دلداااااااااااده ........دلدادههههههههههه..........کجاییی؟؟؟؟ کسی نیست کمک کنه دلداده

     نمی فهمیدم دارم چی کارمی کنم همه اطرافمو نگاکردم شالی که دلداده بهم داده بودو میتونستم روسطح آب ببینم خدایا کمک کن خدایا توروبه بزرگیت قسم خواهرمو بهم برگردون خونم ازدلشوره می جوشید مدام سرم گیج میرفتو مجبور میشدم که بشینم

    دوباره نگا کردم جسم بی جون دلداده رو دیدم باید برم کمکش ولی من که شنا بلد نیستم باید چی کار کنم دلداده داشت میمرد من باید میرفتم کمکش ولی اگه غرق شم اگه من بمیرم کی به دلداده کمک کنه؟؟چی کارمی کردم شدت بارون خیلی زیاد شده بود نمی تونستم ثابت باشم بلند شدم ولی اون تخته چوب تحمل وزن منو نداشت واز زیر پام لیز خورد افتادم توآب سعی کردم تخته روبگیرم اما نمی شد آب داشت منو توی خودش می کشید تقلا می کردم ولی بی فایده بود دیگه نمی تونستم کاری بکنم هر چی بیشتر دستو پا میزدم بیشتر منو تو خودش میکشید فقط توی آخرین ثانیه ها یه نفس عمیق کشیدم ورفتم زیر آب نمی تونستم خیلی نفسمو نگه دارم آب تومجراتنفسیم رفته بودو داشت توی ریه هام پراز آب میشد هرلحظه بیشتر پایین میرفتم دیگه نمی تونستم دستو پامو تکون بدم گردنبندمو میتونستم ببینم توی دستم گرفتمشو بوسیدمش توی آخرین ثانیه ها دوتادست کمرمو احاطه کردو منو دنبال خودش کشوند بالا

    نمیتونستم نفس بکشم توی ریه هام پراز آب شده بود ماسک اکسیژنشو برداشتو گفت بیا بااین نفس بکش آرو م آروم آروم باید آروم نفس بکشی تا یه دیقه بعد آبو ازتوی ریه هات میکشم بیرون

    مرکز من تو ناحیه RRF42هستم تقاضای نیرو کمکی دارم هیلی کوپتر به خاطر وضع بد هوا مجبور به تغیر مکان شد لطفا هرچه زود تر نیرو بفرستید یک زن همراه منه آسیب دیده ما روی بالشتک اضطراری هستیم منو کشوند دنبال خودش منو خوابوند روی بالشتک

    مجبورم بادستام بهت شوک بدم تاآبی که توی ریه هات رفته روبیارم بیرون روشکم بخواب بادستاش همه نیروشو روی کمرم خالی کرد هرچی آب توی ریهام بودو هرچی که تو معدم بودو آوردم بالا

    خوب حالا میتونی بهتر نفس بکشی بشین بعد پنج دیقه دوباره باید این کارو کنم نفس عمیق بکش

    عینک وسرپوششوبرداشت درست حدس زده بودم یه مرد بود البته اینو ازصداشم می شد فهمید ولی توگوشام آب رفته بودو بااکو صداشو میشنیدم یکم اونورتردوباره دلداده رودیدم انگاردوباره جون گرفتم روی آب بود

    کمکش کن هه بهش کمک کن

    به کی؟

    خواهرم دلدادهه اوناها به اون کمک کن

    کجاست؟؟

    اوناها اونجاس همون وری که داری نگا میکنی

    من الان اونجا بودم کسی نیست

    دستمو گرفت تانبضمو بگیره

    من دارم می بینمش ولم کن بزار برم خودم نجاتش میدم

    بهت می گم کسی اونجا نبود

    صدای رعدو برق شدیدی اومد

    ولم کن بزار برم من باید خواهرمو نجات بدم

    من نمیتونم تضمینی بدم که تایه لحظه دیگه زنده هستیم یانه نمیتونم وزنتو رو آب پایدارکنم من نمیتونم جای دونفر شنا کنم که ببینم اونجا کسی هست یلنه پس محض رضای خدا بشین سرجات میفهمی؟پس به من اعتماد کن من الان اونجا بودم کسی اونجا نبود بلند نشو نمیتونه وزنمونو تحمل کنه

    نشستم ایندفه دلداده رونزدیک تردیدم روی یه تیکه چوب بود

    اوناها خواهرم اونجاست داره میاد طرفمون

    کسی اونجا نیست

    توروخدا خواهرم اونوره

    بافریاد گفت : بهت گفتم کسی اونجانیست

    توبراچی اینجایی؟

    منظورت چیه؟

    میگم توبراچی اینجایی؟ چرامنو نجات دادی؟

    من دریا نورد هلال احمرم کارم اینکه هرکس تودریا گمشده روپیدا کنم هرمشکلی که تودریا پیش میاد منو همکارام باید راستو ریسش کنیم می فهمی پس الان باید بهم کمک کنیم

    پس تارسیدی استعفا بده تولیاقت این شغلو نداری وقتی حتی حاضر نیستی یکم اونور تر بریو به یه نفر کمک کنی حالم ازآدمایی که مثل توان بهم می خوره بلندشدم

    بهت میگم بشین ممکنه بیوفتی

    ازش فاصله گرفتم تا برم توآب بلند شدم سردرد عجیبی اومد سراغم

    چیه چرانمی پری؟ترسیدی؟نه؟ به پنج دیقم نرسیده می میری بدبخت

    فک نکنم به تو مربوط باشه

    ولی من فک نمی کنم اجازه دخترخاله شدنو بهت داده باشم که منو با دوم شخص صدا کنی

    الان وقت ندارم با آدمی مثل توسروکله بزنم 

    آره عجله داری بمیری زود باش می خوام دستو پازدنتو ببینم

    رعدو برق زدو شدت بارون زیادتر شد موجای دریا بیشترشد

    بشین تحمل نداره هرلحظه ممکنه بیفتی توآب بهت میگم بشین

    دیگه برانشستن دیر شده بود یه موج بزرگ اومدو بالشتکو تکون داد منو انداخت تو آب طوفان شده بود شدت باد انقد زیاد بود که بالشتکو واژگون کرد یکم اونورتر سایه دلداده رو روی آب دیدم آره باید دلداده باشه سعی کردم خودمو بهش برسونم  همون مرد بازومو گرفت نفس داشتم کم می آوردم اونورو بهش نشون دادم ولی دستمو گرفته بود ونمی ذاشت تکون بخورم به طرف بالا شنا کرد خودمو می کشوندم پایین دوتادستامو گرفتو به طرف بالا شنا کرد دیگه نمی تونستم نفس بکشم باهم رفتیم روی سطح آب

    تو دیوونه ای احمق داشتی دوتامونو به کشتن میدادی

    توروخدا دیدم خواهرمو اون جا بود توروخدابزار برم

    باهم رفتیم روی بالشتک  

    بشیییییییین

    یه نگا به دریا کردم  فهمید میخوام چی کارکنم دوتا دستامو حالت ضربدری گرفتو منو چسبوند به خودش چه طور انقد خون سرده

    تورو خدا بزار برم خواهرم همه کسمه بزار برم

    نمی تونستم تکون بخورم

    مرکز هرچه سریعتر تقاضای کمک دارم یه دیوونه پیشمه موجای دریا داره طوفانی میشه من نمیتونم تضمینی بدم

    معمورRRF42بالگرد اعزام شد منتظرباشید

    بسهههههههه آروم باش

    تورو خدا

    بسه دیگه معلوم نیست چقد ازاون زهر ماری کوفت کردی که لباساتم بو گرفته حتی انقدم که توی آبو بارونم موندی هنوز همه بدنت بو الکل میده باید وقتی تورو بااین لباسا وسط دریا میدیدم باید حدس میزدم فکر مردن به سرت زده معلومه که دیروز هرجایی بودی بهت خوش نگذشته که به دریاپناه آوردی وفکر خود کشی به سرت زده هه وقتی خبرگم شدنتو دادن وفهمیدم تو خواهر زاده چه مردی هستی دستم اومد که با کی طرفم ببین بچه توهمو بزار کنار نزار یه کاری بکنم که 

    دلداده داشت توآب غرق می شد داشت میرفت پاین سعی کردم خودمو ازدستش نجات بدم ولی خیلی زور داشت ونمیتونستم قدم از قدم بردارم

    بافریاد گفتم ولمممممممممم کن لعنتی خواهرم

    بسه دیگه داری دوتامونو به کشتن میدی انقد بالا پایین نپر

    دلداده کاملا محو شدو رفت زیر آب

    لعنتی کثافت ولم کن دلدادههههههههههههههههههه ولم کن آشغال

    ده آروم بگیر لعنتی

    یه هیلی کوپتر اومد بیسیمش روشن شد

    مامورRRF42مصدوم میتونه باطناب کشیده بشه یا نیاز به برانکارد هست؟

    نه باطناب میتونه بیاد

    یه طناب پرت شد پایین

    توروخدابگو دنبال خواهرم بگردن

    کسی اونجانیست

    ولم کرد تاطنابو بهم ببنده دوییدم سمت آب تا پریدم دستمو گرفت اونم بامن افتاد توی آب بالشتک سوراخ شده بود وداشت میرفت پایین منو ول نکرد طنابو گرفتو دور کمر من بستو یه دکمه روزد طناب باشدت کشیده شد به طرف بالگرد من بااون طناب ازآب کشیده شدم بیرون ولی اون موند توی آب دونفر دستمو گرفتنو منو کشوندن توی بالگرد یکی ازاونا گفت

    پندار کجاست؟

    پندار؟

    ماموری که باهات بود کجاست ؟

    اون مونده زیر آب

    یه طناب بفرستید

    ولی قربان هوا طوفانیه هر لحظه ممکنه یه صائقه بابالگرد برخورد کنه

    بافریاد گفت بهت می گم طنابو بفرست پایین

    چشم قربان

    آقا خواهرمنم اونجاست توروخدا

    کسی اونجانیست ما همین الان اونجارو بازرسی کردیم

    توروخدا

    حرف نزن یکی از بهترین دریانوردای من الان  ممکنه به خاط اون کاراحمقانه تودیگه زنده نباشه پس بهتره یه جا بشینی تاخودم یه بلایی سرت نیووردم

    رعدو برق زدو یه صدای وحشتناکی اومد بیسیم اون مرد روشن شد

    آشیانه عقاب شماهنوزاونجایین زودتر برگردین این یک فرمان هرچه زودتر برگردید

    قربان بالگرد آسیب جدی ندیده ولی باید هر چه سریعتربرگردیم

    آشیانه زودتر جواب منو بده هرچه زودتر برگردید این دستور فرمانداره

    قربان اون دیگه

    همه ناراحت بودن نه اون نمی تونست مرده باشه نه من  من اونو کشتم رفتم سمت درجلومو گرفتن

    نه اون نمرده یعنی نمیتونه مرده باشه نه نه

    مردی روبه رودر بود خیلی ناراحت بودو چشماش از اشک پرشده بود

    حرکت می کنیم طنابو ببرید مرکز ما داریم برمی گردیم

    رفتم به طرف پنجره به طناب نگا کردم من من قاتلم من من اون مردو کشتم همش تقصیر منه من یه  همه وجودم ازدرد میسوخت دلداده واون مرد به خاطر من نمیتونستم خودمو کنترل کنم قطره های اشک همه صورتمو پوشونده بود

     بالگرد آروم شروع به حرکت کردوطنالبم آروم کشیده میشد به ته طناب دقت کردم یه دست طنابو گرفته بود وای خداباورم نمیشد

     اون اون زندست اون زندست طنابو نبرین درونبندین اون زندست

    همه اومدن طرف پنجره

    بالگردو ثابت کنید

    نمیشه قربان به دلیل آسیبی که دیده روی خودکار تنظیم شده

    پس چی کار کنیم اگه نتونیم بکشونیمش بالا میمیره

    همه خودشونو به محافظه ها ثابت کنن می کشیمش بالاسرعت بالگردو به حداقل برسون

    قربان ریسکش زیاده

    هی این یکی از آموزشاتون بوده فراموش کردید اون تنها کسی بود که نمره کامل گرفت پس بهش اعتماد کنید

    همه خودشونو به محفظه ها بستن منم همین طور سرعت بالگرد کم شد ودرکامل باز شد انقد فشار باد بالا بود که پرت شدم روزمین آرنجم زخم برداشت دوباره سردردم شروع شد فکر اینکه توهم زدم دلداده داره غرق میشه اذیتم میکنه چه آدم به درد نخوریم یعنی چی شده مشکل اصلی اینه که من یادم نمیاد سرمون چه بلایی اومد قایق چیشد ؟همه این فکرا مثل خوره داشت جونمو میخورد هر بلایی که سرش بیاد تقصیر منه من مقصرم قرارنبوددلداده دستموول کنه اگه من فقط یه بار پاروی ترس احمقانم میذاشتم هیچکدوم ازین مشکلات پیش نمی اومد

    خانوم

    به مردی که روبه روم وایساده بود نگاکردم سرم گیج میرفت وکامل نمیتوستم روی خودم متمرکزشم  اصن نفهمیدم چی گفت فقط نگاش کردم صدای دلداده رو توی ذهنم میشنیدم که مدام منو صدامیزنه وازمن کمک میخواد سعی کردم روصندلی بشینم دسته صندلیو گرفتمو خودموپرت کردم روصندلی سرم مدام گیج میرفتو حالت تهوع بهم دست میداد صدای دست بالا رفت به سمت درنگا کردم روکامل بسته بودن واون مامورم آوره بودن م که اصن نفهمیدم کی اونو کشوندن بالا اوماموربه من نگاکردو لبخدشو                         

     جمع کرد سعی کردم پاشم پاهام میلرزید اومد به طرفم نبای می فهمید الان چقد ضعیفم مثل خودش تو چشماش خیره شدم روبه روم وایساد وفقط نگام کرد منم توی چشماش زل زدم دنبال چیزی میگشتم شاید احساس ...نمیدونم ولی غیر قابل نفوذ بود چشمم خورد به پشتش دلداده پشتش وایساده بود میدونستم دلداده الان نمیتونه اینجا باشه ولی ازم کمک میخواست

    چت شده به چی نگا میکنی؟

    دلداده

    دلداده؟؟

    خواهرم اونجاست

    دوباره شروع شد

    دلداده دروباز کردو پرید پایین منم دویدم سمتش ولی به محافظه ها بسته شده بودم نمیتونستم بازش کنم در بسته شد

    اون اون درو باز کنید من من باید برم پیش خوهرم بیاید این کمربندو باز کنید تورو خدا خواهرم توروخدا

    یه سیلی خورد توگوشم دستمو زدم به صورتم مثل کوره آتیش شده بود یه قطره خون از گوشه لبم جاری شد ازصدای سیلی که خورده بودم گوشم سوت میکشید دنبال دستی که منو زده بودو گرفتم رسیدم به اون مامورنگاش کردم منواز یقه لباسم گرفتو چسبوند سینه دیوار منگ بودم نمی فهمیدم داره چه اتفاقی می افته از چشماش آتیش زبونه میکشید

    هی تومیدونی من کیم؟

    آره تویه دختربچه پولداری که تایه نه شنیدی اومدی تاخودتو تودریاغرق کنی ولی یه چیزیو خوب بدون دریا قلمرومنه اجازه یه همچین غلطیو بهت نمیدم شاید عزیز دردونه داییت باشیو روی زمین یه عالمه ملکو املاک داشته باشی ولی دریا قلمرو منه این ما موریتم ماموریت منه وقتی رسیدیم اونوخ خودم کمکت میکنم تاخودتو بکشی ...از آدمایی که تا کم میارن میرن سراغ کوفتو زهرمارخیلی بدم میاد

    ولم کرد انقد منو به رگباربسته بود که نمیدونستم چی بگم بدنم از ترس میلرزید یکی از ما مورا دوتاپتو آورد یکیشو اون مرد گرفتو دورخودش پیچید مرد نزدیک تر شدو پتو روبه طرف من گرفت

    لازم نیست پتو بهش بدی این حتی این پتو هم لیاقتش بیشتره

    پندار!دیگه بسه

    یه پوزخند زدو رفت روی صندلی نشستم مرد پتو روپشتم گذاشت

    خانم حالتون خوبه ماتا نیم ساعت دیگه میرسیم متا سفانه هیچی نداریم که شما روگرم کنیم معذرت میخوام

    پتو رودورخودم کشیدمو سرمو گذاشتم روزانوهام چطور میتونه درمورد من این طوری فکر کنه؟ اون عوضی فک کره من ...بیخیال لحنش مثل لحن دیروز آرسان بود پراز تنفر پراز خشم اونم تحقیرم کرد مردی که اصن منو نمیشناسه به خودش اجازه داد به این راحتی منو مورد قضاوت قرار بده وحتی دست رومن بلند کنه اگه واقعا میخواست... لعنتی فقط صبرکن دلداده روپیداکنم خوب میدونم باهات چی کار کنم اونوخ باادبیات خودم باهات حرف میزنم

    ...

    توی یه خونه بودم تاحالا اینجا نیومده بودم بااینکه قدیمی بود ولی یه صفا وآرامش عجیبی داشت صدای گریه یه دختر بچه همه فضاروپر کرده بود صدارودنبال کردم رسیدم به یکی از اتاقا یه بچه اونجابود پشتش به من بود موهای خرمایی رنگ قشنگی داشت که بایه کش پاپیونی بسته شده بود چقد اون کش برام آشنا بود نزدیک دختر بچه شدمو دستمو گذاشتم روشونش چرا گریه میکنی؟به طرفم برگشت باورم نمیشد اون بچه اون بچه ...من بودم

    دلارا چیشده چرا گریه میکنی؟

    من بادلداده خواهرم دعوام شد اون منو اذیت میکنه منم توجنگل ولش کردم اونم افتاد توی یه چاه

    چرااین کارو کردی دلارا خواهرت بجز توکسیو نداره

    میدونم ولی اون

    دلارا باید به من یه قولی بدی

    چیوقول بدم؟

    اینکه هیچوقت دست دلداده روول نکنی تو تنها کس اونی

    سخته؟

    آره خیلیم سخته ولی باید حواست به دلداده باشه دیگه هیچوقت دستشو ول نمیکنی

    باشه ولی من میترسم اونجا تاریکه

    منم باهات میام

    دستشو گرفتمو باهم رفتیم اونقد رفتیم تارسیدیم به یه چاه خیلی بزرگ ترسناک بود

    بامن میای؟

    آره اول من میرم

    پامو گذاشتم توسطلی که ازش آب میکشن وآروم خودموبه سمت پایین کشوندم ولی دلارا شروع کرد به تکون دادن طناب

    نکن دلارا ...دلارا خطرناکه نکن... سطل شکستو من افتادم ته چاه،چاه خشک بود یه زن اونجابود لباسش شبیه لباس دلداده بود دستشو گرفتم وکشوندمش سمت خودم دلداده بود صورتش صورتش کلا خونی بود دلداده ...دلدادههههههههه چشمامو باز کردم وای خواب بود خدایا شکرت خدایا شکرت نور مهتابی اذیتم میکرد بلند شدم دوباره همون سرگیجه اومد سراغم شبیه یه بهداری بود چندتاتختو یه میزوصندلی بود یه مرد اونجابود

    ببخشید من

    خانم بخواب دکتر گفت حتما تا تموم شدن سرمتون باید دراز کشیده باشید به سرمم نگا کردم تانصف بود صدای حرف زدن دوتامرد میاومد از پشت پرده کناردست چپ من یه مرد بارپوش سفید از اون ور پرده اومد توکسی که روتخت کناری من خوابیده بود همون ماموره بود

    خوب خانم دلارا مسدوفی اگه اشتباه نکنم

    بله

    خوب باآزمایشایی که من از شما گرفتم بااینکه شمامعدتونم چندبارخالی شده بود ولی توی خونتون هنوز اثری از مشروبات الکلی خیلی قوی هنوز هست من معدتونو شستو شو دادم باید منتظر جواب آزمایشاباشیم ولی خوب برگشتی کیش دوباره آزمایش بده

    برگشتم کیش ؟

    آره

    ببخشید مگه ما الان تو کیش نیستیم؟

    نه بابا اینجا شبیه درمانگاهای کیشه به نظرت ؟

    پس اینجا کجاست؟

    اینجا خارک البته قسمت کارخونه هاو اداره دریابانی واسه گردشگری میتونید برید کارخوه پلاستیک سازی متنوع فعلا خدافظ آقا غلامرضا سرم پندارتموم شد تامن نیومدم نزار بره

    وای خدایا داری منو باچی امتحان میکنی؟ خارک وای چی کارکنم؟ وای الان همه چقد نگران منو دلدادن... دلداده ؟معنا اون خواب چیه؟ نکنه قرار اتفاق بدی بیوفته؟ همش تقصیر منه اگه من حماقت نکرده بودم لعنتی

    خانم مسدوفی...صدای اون مرد بود جوابشو ندادم دوباره صدام زد

    اگه نمی خواید حرف بزنید مشکلی نیست چیز مهمی نبود فقط خواستم بگم اون اتفاق توی بالگرد تقصیر دوتامون بود

    خواهرم

    ببخشید؟

    خواهرم کجاست؟

    باید صبرکنیم طوفان تموم شه

    طوفان کی تموم میشه؟

    طوفان تاهفته بعد ادامه داره

    تااون موقع احتمال زنده موندن خواهرمن بابنیه ضعیفی که اون داره چقده؟

    خوب بستگی داره

    کوتاه مختصر مفید

    خوب ماباید

    یه عدد به من بگید

    تقریبا میشه گفت صفرولی این احتمالم

    خوب حالا به حرفای من گوش کنید من اون شب حال خوشی نداشتم خوهرم به خاطر من گفت باهم بریم دریا بعد من خوابم بردو صبح روز بعد بدون اینکه بدونم چیشده خواهرم وقایق ناپدید شده بود یه مامور برای نجات من فرستاده شد کسی که کوچک ترین درکی از حالی که من داشتم نداشت مانجات پیدا کردیم عذاب وژدان اینکه توممکنه به خاطر من مرده باشی حرکت خونو توی رگام سخت کرده بود تو اومدی وتنها کاری که کردی این بود منو زدی جلو اون همه آدم الان هم بدون کوچک ترین رحمی حتی بدون اینکه یکم تامل کنی گفتی احتمالش صفره ...من همه اینارو آخر این قضیه باهات تصویه میکنم البته به روش خودم دعاکن تا اون موقع خواهرم پیداشده باشه وگرنه میشم یه گرگ زخمی

    خیلی سخت بود گفتن این حرفا اینکه توبین حرفام از مرگ دلداده حرف زدم اینکه دیگه ممکنه خوهرمن توی این دنیا نباشه همش تقصیر منه وای خدایا نمی خواستم جلو اون بغض کنم پشتمو کردم بهش وای خدایا دلداده روبه تو سپردم اگه برادلداده اتفاقی افتاده باشه منم گمو گور میشم

    ویرایش شده توسط دلداده در تاریخ ۲۲/۴/۱۳۹۷   ۰۷:۴۱
  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان