خانه
117K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۰۸:۲۶   ۱۳۹۷/۴/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت ششم

    بخش دوم



    و وقتی شروع کرد , تازه من متوجه شدم چه کار بدی کردم که اونو برای گفتن حرفش معطل کردم ...
    از همون شروع بدون اینکه گریه کنه , اشکش اومد پایین ...
    صداش می لرزید و انگار بی پناه ترین آدم روی زمینه ...
    معلوم بود که دنیا براش تموم شده و هیچ امیدی نداره ...
    پرسیدم : اسم کوچیکت چیه عطاری ؟ ...
    دست منو گرفت و با التماس گفت : سحر , خانم ...
    شما به من قول می دین که حرفایی که بهتون می زنم پیش خودتون بمونه ؟ نمی دونم چرا دلم خواست با شما مشورت کنم ؟ دارم دیوونه میشم خانم ...
    من به شما اعتماد دارم ولی اول بهم قول بدین ...
    گفتم : قول می دم تو هر شرایطی رازتو رو نگه دارم ... به هیچ کس نمی گم , خاطرت جمع باشه ...
    یک آه بلند و سوزناک کشید و گفت : تا این چهار ماه پیش نمی دونستم معنی غصه چیه ؟
    همه چیز تو زندگی من خوب و عالی بود ... حالا که حسرت اون روزا می خورم , تازه می فهمم ...
    من یک برادر شش ساله دارم و یک پدر و مادر مهربون که هر چی تو زندگی خواستم برام فراهم کردن ...
    نازپرورده بودم و بی خیال ...
    از صبح تا شب به هر بهانه ای می خندیدم ... دلقک بازی در میاوردم و دیگران رو به خنده وا می داشتم ...

    بابام می گفت تو چشم و چراغ خونه ای ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان