خانه
118K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۶:۳۹   ۱۳۹۷/۴/۲۵
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت یازدهم

    بخش چهارم



    یک نفس راحت کشیدم و سرمو برگردوندم ...
    ثریا خداحافظی و قطع کرد و گفت : حالا راحت شدی ؟ اصلا چه لزومی داشت تو بدونی ؟
    مامان گفت : نگار ؟ تو گفتی خانم عطاری ؟ اینا با امیر فامیل نیستن ؟
    گفتم : شما گفتین مادر امیر میومد اینجا دیدن من و محبت می کرد ؟

    گفت : آره , خیلی خاطرتو می خوان ...
    گفتم : اون مرد که به من زد چی شد ؟
    گفت : گرفتنش , با سند اومده بیرون ...
    گفتم : ثریا جان , برو بگو شکایتی ازش نداریم ... تقصیر اون نبود , خودم یک مرتبه رفتم وسط خیابون ...
    اون مرد خیلی خوبیه ...
    خندان گفت : تو از کجا می دونی ؟ تو که اونو ندیدی ...

    سکوت کردم ... چیزی برای گفتن نداشتم ... چون هنوز نمی دوستم چه اتفاقی برام افتاده ...
    راستی من از کجا می دونستم اون مرد خوبیه ؟ ...
    ثریا گفت : باشه ... نگران نباش , من ترتیبشو می دم ... منم فکر می کنم آدم خوبی باشه ... تمام مدت که تو حالت بد بود همین جا تو بیمارستان مونده بود ... مرتب از همه ی ما عذرخواهی می کرد و هیچوقت نگفت تقصیر من نبود ... همش خودشو سر زنش می کرد ...

    حتی وقتی بابا عصبانی شد و می خواست اونو بزنه , مقاومت نکرد و گفت : حقمه ...

    من خیلی دلم براش سوخت ...
    گفتم : واقعا تقصیر اون نبود , من بدون اینکه نگاه کنم و فکر کنم ممکنه داره ماشین میاد دویدم تو خیابون که تاکسی بگیرم ...
    خندان گفت : همه ی هزینه ها رو تا حالا داده , حتی مرتب برای ما آبمیوه و چایی هم می گرفت ...
    مامان گفت : وظیفه اش بوده ... زده بچه ی منو لت و پار کرده , بایدم پول بیمارستان رو می داد ... پس کی می خواست بده ؟ چه حرفا می زنین شما ! ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان