سنگ خارا 🥀
قسمت بیستم
بخش چهارم
گفتم : راستش بهتون گفتم , من اصلا در این مورد نمی خواستم حرف بزنم ... به من ربطی نداره ...
ولی الان شما یک چیزی گفتین که منو وادار می کنه جوابی برای شما داشته باشم ...
ببخشید که اینو می گم ...
از این حرف شما خوشم نیومد ...
شما مادر سحر رو که داشت از خونه می رفت بیرون تا پسر مریضشو ببره دکتر و به پسر شما اعتماد کرد رو مقصر می دونین ...
و اون دختر بچه معصوم که پسرعموی خودشو مثل برادر می دید , چون با هم خونه یکی بودین ...
ولی پسر شما جوون بود و جاهل ؟ ...
مقصر اصلی فقط پسر شماست که یاد نگرفته به ناموس کسی دست درازی نکنه و چشم پاک باشه ...
شما الان از کلمه ی وحشی برای اونا استفاده کردین ... من اگر جای اونا بودم , وحشی تر می شدم ...
فکر کنم شما هم خودتون دختر دارین ... تاب تحملشو دارین کسی بهش چپ نگاه کنه ؟ ...
من کوچیک تر از اونیم که این حرف رو به شما بزنم ...
ولی کاش این حرف رو نمی زدین ... به نظرم درد بزرگی روی درد اونا گذاشتین ...
کسی که متجاوزه , تنها مقصر این ماجراست ...
گفت : نه , قبول ندارم ... ولی حالا من به خاطر امیر دارم این حرفا رو به شما می زنم , اون که گناهی نداره ...
ناهید گلکار