خانه
117K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۲۰:۴۲   ۱۳۹۷/۵/۱۲
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت بیست و هشتم

    بخش اول



    وقتی اونا رفتن , ما یکی دو ساعتی نشستیم و حرف زدیم که با امیر چیکار کنیم ؟
    ولی من نظر هیچکدوم رو قبول نداشتم و گفتم : اگر خودم باهاش مستقیم و منطقی حرف بزنم , آرومش می کنم ... اصلا براش توضیح می دم که چرا اینطوری شد ... این از همه ی راه ها بهتره ...
    اونم به هر حال آدمه و حتما به غرورش برخورده که اومده خواستگاری و اون رفتار باهاش شده , شایدم جلوی پدر و مادرش خجالت کشیده ...
    من یک وقت هایی بهش حق می دم , نباید اینطوری می شد ...
    بابا گفت : راست میگه ... همش زیر سر تو بود توران , اگر بهش رو نمی دادی امیدوار نمی شد ...
    مامان باز اوقاتش تلخ شد و گفت : یا حسین , باز کاسه و کوزه ها رو تو سر من شکست ... آره بابا , همه چیز تقصیر منه ... همیشه تقصیر من بوده ...

    بحث داشت بالا می گرفت و می دونستم مامان دیگه ول کن این ماجرا نیست ...
    از طرفی حواسم به شیما بود ... گوشی مدام دستش بود و از اینکه صادق راضی نمی شد بیاد , ناراحت و عصبی شده بود و داشت باهاش جر و بحث می کرد ... 
    گفتم : نه بابا , به مامان چه مربوط ؟ امیر خودش روزی صد بار بهش زنگ می زد ...

    می خواست نزنه , مگه عقل نداره ؟ بچه که نبود ... مامان طفلک هم شده بود بازیچه ی دست اون ...
    به خاطر مهربونی مامان اون سوء استفاده کرد ... دیگه بحث نکنین , بذارینش به عهده ی خودم ... خوب بریم بخوابیم ...
    اینطوری تونستم مامان رو آروم کنم ولی شیما عصبی بود و به من گفت : نگار , بیا زنگ بزن صادق هم بیاد ... تنها تو خونه مونده ...

    گفتم : آل که نمی بردش , بیاد اینجا چیکار کنه تو این شلوغی ؟ ... برو بخواب , ولش کن ... دیگه داره صبح میشه , چرا بهش زور میگی ؟ ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان