خانه
117K

رمان ایرانی " سنگ خارا "

  • ۱۶:۰۳   ۱۳۹۷/۵/۲۱
    avatar
    پنج ستاره ⋆⋆⋆⋆⋆|2808 |5313 پست

    سنگ خارا 🥀


    قسمت سی و چهارم

    بخش اول



    نمی دونستم چیکار کنم ؟ شیما معلوم نبود کجا رفته و گوشیشو هم که خاموش کرده بود ...
    کلافه شده بودم و بیقرار ...
    زنگ زدم به صادق و با گریه و بغض گفتم : پیداش نکردی ؟ نیومده ؟
    گفت : نه , دارم اطراف خونه رو می گردم ... شاید همین طرفا باشه ...
    نگار کمکم کن , بیچاره شدم ... تو رو خدا منو ببخش , نذار من شیما رو از دست بدم ...
    گفتم : باید قبلا فکرشو می کردی ...
    منم برم همین جاها رو بگردم , شاید اومده باشه خونه ی ما و همین اطراف باشه ...
    اگر خبری داشتی به منم خبر بده ...


    مامان نگران شده بود ... با هراس پرسید : برای شیما اتفاقی افتاده ؟ راست بگو , من مادرشم باید بدونم ...
    گفتم : نه مادرِ من ... شیما با صادق دعوا کرده و از خونه زده بیرون , می رم ببینم این دور برا پیداش می کنم یا نه ؟
    گفت : چطوری دعوا کردن که دختره گذاشته رفته ؟ شاید اونو زده باشه ؟
    گفتم : نه , نزده ... شما فقط آروم باش و کاری نکن ... من الان برمی گردم ...
    همین طور که گریه می کردم و به پهنای صورتم اشک می ریختم , حاضر شدم و رفتم دنبالش ...
    ظهر تابستون بود ... گرمای شدید ...
    یک زن جوون با یک بچه کوچیک تو بغلش , تو کوچه ها آواره شده بود و رو نداشت بیاد خونه ی ما و دلی نداشت که برگرده خونه ی خودش ...



    ناهید گلکار

  • leftPublish
  • برای شرکت در مباحث تبادل نظر باید ابتدا در سایت  ثبت نام  کرده، سپس نام کاربری و کلمه عبور خود را وارد نمایید؛    (Log In) کنید.
موضوع قبل
موضوع بعد
آخرین پست های این تالار
آخرین پست های این بخش
تبلیغات
 
تمامی حقوق مادی و معنوی سایت محفوظ و متعلق به سايت زیباکده بوده و استفاده از مطالب با ذکر و درج لینک منبع بلامانع است.
© Copyright 2024 - zibakade.com
طراحی و تولید : بازارسازان