۱۴:۲۳ ۱۳۹۲/۱۲/۲۱
یبارم شیش سالم بود با داداشم که یه سال ازم بزرگتره رفتیم یواشکی از کیف مامانم پول برداشتیم تا اونجا که تونستیم خوراکی خریدیم . تقریبا بیست سال پیش بود پفکهای کوچیک بود دونه ای پنج تومن. خلاصه توی کوچه پشت در حیاطمون نشسته بودیم حسابی مشغول خوردن بودیم که مامانم صدامون کرد. از ترسمون نمیدونستیم چیکار کنیم اخرش بقیه ی خوراکی هارو خاک کردیم که یه وقت مامانم متوجه نشه و اومدیم خونه. اما فردا وقتی رفتیم سراغ خوراکی ها دیگه اثری ازشون نبود نمیدونم کدوم یکی از بچه ها توی اون تاریکی دیده بود خوراکی ها رو کجا چال کردیم و رفته بود سراغش.