عادله 1993 :
من یه خاطره دارم اما+18هستش
خیلی کوچولوبودم باپسرخالم ک همسنم بودتنهایی بازی میکردیم یهودیدم دستشویی داشت رفت یه گوشه ایستاده کارشوکرد.منم تابحال ندیده بودم کسی ایستاده دستشویی کنه!منم همون موقع شلوارموکشیدم پایینوایستاده دستشویی کردم
خب ازکجامیدونستم دخترا نمیتونن
تازه خونواده هامونم ماهارودیدن
من نمیدونم چرااین صحنه بعدازچندین سال ازذهن هیچکی پاک نمیشه
اولش من نسنجیده قضاوت کردم گفتم چرابابای شنگول همش میگه عجبـ ولی وقتی خاطره ی عادله روخوندم بی اختیار گفتم عجبـ